شماره ١٩٦: هر که افتاده آن جنبش قامت باشد

هر که افتاده آن جنبش قامت باشد
برنخيزد اگر آشوب قيامت باشد
يار اگر قاتل صاحب نظران خواهد بود
حيف از آن کشته که چشمش به غرامت باشد
کار هر کس که بر آن ترک کمان دار افتاد
بايد از جان هدف تير ملامت باشد
تا ز خون چهره منقش نکني لاف مزن
عاشق آن است که داراي علامت باشد
ما که بستيم به دل نقش قد موزونش
گو مؤذن ز پي بستن قامت باشد
در همه عمر به جز عشق نکردم کاري
آه اگر حاصل اين کار ندامت باشد
عهد کردم که به سر چشمه کوثر نروم
گر به پاي خم مي جاي اقامت باشد
کي توان باده ننوشيد در ايام بهار
گر قدح ريخت سر شيشه سلامت باشد
نشود صدرنشين در مي خانه عشق
آن که شايسته محراب امامت باشد
هر چه گشتيم فروغي به جز از سايه حق
کس نديديم که خورشيد کرامت باشد
دادگر داور بخشنده ملک ناصردين
که فلک پيرو او تا به قيامت باشد