عقل و هوشت جمله بغض مرتضاست
در شريعت دوزخ و نارت سزاست
وارث فرعون و شداد و يزيد
کرده جور من اينجا بر مزيد
آنکه بر من کرده شرم تو باد
ميکنم در روز محشر از تو داد
روسياه دنيي و عقبا شدي
دست را در صورت فتوي زدي
گفته بوبکر به از مرتضي است
اين چنين تفضيل پيشم کي رواست
سوي من داري نظر از قهر تو
که چرا گفتي که حيدر به ازو
کشتن عطار در دين من است
قتل او ايمان و تلقين من است
اي خوارج در شريعت محکمم
پيش بوبکر و علي پر محرمم
فضل ايشان راکه داند به ز من
اين کلام و اين حديث و اين سخن
تو چو من کي ميشناسي دوست را
مغز جان بردار بفکن پوست را
پيش عطار است تفضيل علي
کشتني باشد در اين فتوي بلي
مجتهد در دين اعظم گفته است
در چنين تفضيل او پيوسته است
گفته است بوبکر افضل از علي است
هرکه اين معني ندارد رافضي است
ذره بغض علي بايد بدل
اين بود بر حجت سني سجل
در همين معني تامل کن دمي
گر شريعت را تو يارو محرمي
نيک باشد در جهان بغض علي
اين نه ايمانست که باشد جاهلي
مصطفي او را برادر خوانده است
دشمن او را ز مکه رانده است
من بحيدر محرمم در خون و رگ
قدر او کي داند اينجا گاه سگ
من يقين سر حق زو يافتم
زآنسبب هستي ز خود انداختم
من ازو بشناختم معبود را
در شريعت يافتم معبود را
چونکه او را پيشوا گفته نبي
هم وصي بعد من است و هم ولي
من بگفت مصطفي کردم عمل
اين زمان عطار را نبود بدل
نيست همتايم بعلم اندر جهان
گر هميخواهي که داني خوان لسان
در شريعت راه حيدر رفته ام
بر جميع سروران زآن سرورم
شرع از احمد طريق از مرتضي است
هرکه او اينراه نرفته او هباست
همره عطار گر اين ره روي
اين زمان گويد که اينجا رهروي
يک سخن را گوش کن از روي عقل
دارم از اهل دلان اين راز نقل
بغض حيدر هرکه در دل کرد جا
بيشکي دانم ورا ما در خطا