در ذم دنيا که جايگاه بازي شيطان است

بگذر از وادي شيطان دوست ياب
تا بکي ماني درون اين حجاب
بگذر از وادي شيطان همچو من
بشنو از پير طريقت اين سخن
هرکه با شيطان کند همخانگي
او برحمن ميکند بيگانگي
هرکه با شيطان در اين دنيا بود
حال او در آخرت رسوا بود
هرکه با شيطان سرشته شد گلشن
نار دوزخ باشد اول منزلش
هرکه با شيطان دنيا عهد بست
کي بکام او رسد شهد الست
هرکه با شيطان شود اينجاي دوست
از تنش آخر کشد قهار پوست
هرکه با شيطان خورد اينجا شراب
ميشود در آتش دوزخ کباب
روبشيطان اين جهان بگذار تو
گر هميخواهي وصال يار تو
زانکه شيطان را جهان باشد مقام
ميکند بر اهل دنيا او سلام
جهد کن در اين جهان تجريد شو
نه بدنبال کس از تقليد شو
جهد کن بيرون شو از آلودگي
تا نميري اندرين پالودگي
جهد کن دل را بسوي دوست بر
صحبت جانان بجان اينجا بخر
جهد کن تا وارهي از کبر و کيد
چند باشي در ميان اهل قيد
قيد دنيا ميکند دينت خراب
از گناه پرتو کي يابي صواب
قيد دنيا مرد را ويران کند
در ره وسواس چون شيطان کند
قيد دنيا کافرت سازد بدان
واز جهان بيرون برد چون عاصيان
قيد دنيا رهزن دين تو است
همچو دشمن بر سر کين تو است
قيد دنيا را بسي گمراهي است
هرکه ترکش کرد او را شاهي است
بگذر از قيد جهان اي مرد پاک
تا نگردي اندرين دريا هلاک
بگذر از قيد و شهنشاهي بکن
ترک کردم با تو ديگر زين سخن
در تو تاثيري نکرده راز ما
کر شده گوشت از اين آوازما
در تو نگرفته است پند اهل دل
چون خران پايت فرو رفته بگل