در توبه که باب الابواب سلوک و طريقت است

از بدي کس ميرود در سوي نار
از بدي رو توبه کن صد زينهار
روز توبه خويش را احيا بده
تا که باشد روزت از هر روز به
اولت منزل در اينره توبه است
رو براه توبه کن کين ره بهست
توبه کن همچو مردان خدا
تا برند کروبيانت بر سما
هرکه او در راه توبه رفته است
بيشکي نزديک جانان زنده است
توبه کن پس قدم در راه نه
وين لسانرا بردل آگاه نه
توبه کن همچو مردان اي جوان
تا بماني از شياطين در امان
توبه کن دست از عصيان بدار
تا نباشي روز محشر شرمسار
توبه کن پاک شو از هر گناه
تا شوي واقف باسرار الاه
توبه کن چون نصوح اندر جهان
تا شوي ايمن ز خوف اين بدان
توبه کن توبه مردانه تو
تا شوي ايمن ز هر بيگانه تو
توبه کن اي پسر مثل فريد
تا شوي غايب ز پيش آن پليد
توبه کن همچو عطار اي جوان
تا دهندت اين جهان و آن جهان
توبه مردانه ميخواهم ز تو
تا بري از اينچنين ميدان تو گو
هرکه توبه کرد ميدان پاک شد
سينه دشمن ز پيشش خاک شد
توبه کن ايندم که جاي توبه است
زانکه اهل توبه را نبود شمار
توبه کن در توبه محکم باش تو
تا به بيني صورت نقاش تو
توبه کن از هر چه توبه کردني است
هرکه او بي توبه رفته او دني است
توبه کن تا شربت کوثر خوري
دين بايمان کن در اينصورت توي
توبه کن از شر شيطان امن باش
تا نباشي کمتر از کلبان لاش
توبه کن از هر چه کردي پيش از اين
تا دهد ره در خودت اينجا زمين
توبه کن ايندم که دم همراه تواست
وآندل چون آينه آگاه تست
توبه گرگي ترا خواهند داد
دارد از دانا دلان اين نکته ياد
توبه گرگي مگر نشنيده
يا طريق اين ددان بگزيده
توبه گرگي دهندت در جهان
واي بر حالات تو اي بيزبان
هرکه بي توبه بميرد پاک نيست
جاي او ميدان که در اين خاک نيست
هرکه بي توبه بزير خاک رفت
او بدوزخ همره ضحاک رفت
هرکه بي توبه جهان بدرود کرد
در حقيقت خدمت نمرود کرد
هرکه بي توبه برفته چون سگانست
اين زمان همراه فرعون زمانست
هرکه بي توبه برفته هالکست
در گرفتاري به بند مالک است
توبه کن از خطاي کفر دين
تا بري از اينجهان ايمان يقين
توبه کن اي لعين در اين جهان
تا نباشي همنشين عاصيان
توبه کن زانچه با ما کرده
ناله و درد مرا نشنيده
توبه ديگر کن از بغض علي
اي خوارج ترک کن اين جاهلي
توبه کن تو ز بغض بوتراب
ورنه مي يابي زيزدان صد عذاب
توبهکن توز هر چه کرده
خان و مانم را بغارت برده
توبه کن از جفاي موئمنان
ديگر اين قصه به پيش ما مخوان
توبه کن زود از يزدان بترس
تا بدوزخ دربرندت در مرس
توبه کن رو باحمد آر تو
بعد از آن شو پيرو کرار تو
غير از اينم نيست با تو اي پسر
گفتگو در عالم معني دگر
غير از اينم نيست پندي در طريق
در جهان از بهر ياران رفيق
پند ما را در دلت پيوند کن
وآنرفيق بغض را در بند کن
چند گردي گرد بغض اهل دل
عاقبت گردي در اين عالم خجل
چند گردي گرد آزار کسان
شرم دار از خالق هر دو جهان
چند گردي بهر قتل بيدلي
تا بيازاري در اينجا مقبلي
چند گردي در پيم چون ظالمان
بسته گردد در دم موتت زبان
درنگر اينجا مکن تو ورد خويش
تا نگردد جمله اعضاي تو ريش
درنگر در اينجهان حق را بدان
چند گردي گرد ناحق اي جوان
هرکه ناحق کرد و بي توبه برفت
اي زمان در نار او دارد نشست
هرکه دارد ترک از آزار کس
او شود با حور جنت همنفس
هرکه دارد او دل بيکبر و کين
سوي جنت شد باحمد همنشين
هرکه دارد با من بيدل کرم
همرهم در سوي جنت ميبرم
هرکه با من کرد اينجا گاه رحم
کي بسوزد مرو را در نار لحم