وصلت اهل دلان سوي خداست
غير از اين دانسته جمله هبااست
وصل کن خود را بواصل در جهان
گر در اينجا ذره داري عيان
وصل را درياب بشنو اين سخن
گر خبر داري ز اسرار کهن
وصل جانان بايدم نه خورد و خواب
مرد در خوابست اينجا در عذاب
وصل جانان ياب و کار از پيش بر
تا شود پيدا خورت همچون قمر
ماسر تسليم خوش بنهاده ايم
همچو گوئي در ميان افتاده ايم
گفت و گويم در زمين و آسمانست
بيش مرد و اصل اينمعني عيان است
در لسانم نطق اسرار دل است
بيش کوران خواندن اين مشکل است