ترک اين کهنه سراي ديرکن
همچو احمد سوي عقبي سيرکن
اينجهان پرياد دارد مردمان
گر تو مردي دست از دنيا فشان
هر که او دست از جهان افشانده است
او بعقبي چون علي پي برده است
چونکه رهبر داري ايدل راه رو
بريقين سر حق آگاه شو
ره ببر نزديک يار خويش تو
واره از زهر و زيان و نيش تو
اينجهان دونان بسي پرورده است
بعد از انش برزمين افکنده است
عاقبت بکشد بزاري جمله را
درکشد درخاک و خون آلوده را
ايجهان چون تو بسي کشته نزار
او نکرده باکسي اينجا قرار
اينجهانت همچو قارون درکشد
تاج قاروني ترا برسرکشد
اينجهان جاي تفرج آمده
کس ازو بهره در اينجا نستده
اينجهان جاي خر و خرس است و خرک
اندرو دادند مسکن اهل سلوک