اي پدر بشنو نصيحت از پدر
گر هميخواهي خلاصي از سقر
از کلام و از حديث مصطفي
با تو ميگويم ايا اي بيوفا
نيست راهي بهتر از راه نبي
ليک بايد رفت آنره چون علي
تا شوي واقف زسر کاف و نون
اهل معني را تو باشي رهنمون
راه ايشان سوي حق پيوسته است
اندرين پيوستگي ام رسته است
رشته ام پيوسته اسرار اوست
سالکانرا تا قيامت گفتگوست
رشته ما سردست غيب باف
کان بنتواند گسستن از گزاف
رشته ام پيوسته آل نبي است
اوستادم اندرين رشته علي است
سلسله اينست تا روز شمار
چرخ اين رشته است در ليل و نهار
شاه مصر خويش را نشناختي
چون گدايان خويش را درباختي
در بدر افتاده چون بي کسان
عور مانده بر مثال مفلسان
از چنين حالت بکن خود را خلاص
هم نشيني کن چو من با مرد خاص
گر به ننيوشي جهان بفريبدت
جهل خاک مرگ اينجا بسپردت
هست ايمان رهبر اين راه تو
چون برفتي عرش منزلگاه تو
روبايمان باش و در ايمان بمير
چونکه ايمانست آخر دستگير
نيست ايمان آنکه در پيش تواست
بغض مردان خدا خويش تواست
بخل و ظلم و فسق کردي وردخود
کرده شيطان در اين شاگرد خود
کرده مال کسان برخود حلال
شرمي از خلاق حي ذوالجلال
لقمه دو نان پرستي روز و شب
بهر دو نان گشته در تاب و تب
در پي جور فقيران رفته
شاخ عمر خويشتن ببريده
بت پرست مال و جاهي ايجوان
بهر اين جمعيتي اندر فغان
غافل از ياد حق و فرمان او
اين چنين کس نيست جز نادان کو
اينچنين کس باز مانده از طريق
با شياطين گشته اينجا گه رفيق
ترک کن گفتار اين کس اي مريد
نه بباب اهل حق اينجا کليد
درگشا بر اهل معني يکدمي
زين شفاخانه بدهشان مرهمي
تو چو عطاري و در حکمت تمام
زانشده بيماره صحت والسلام
خوش درآ عطار در ميدان او
بشکن اين لشگر بکن ميدان او
در گلستان محبان سير کن
مسجد بي قبله گانرا دير کن
کور بي معني مبين اينجايگاه
چون نديدستند اينجا شاهراه