رو براه احمد مختار کن
حب فرزندانش با خود يار کن
چاه در راهست تو چون کوردنگ
او فتاده در ته چه پاي لنگ
چاه در راهست تو چون اين بصير
واي برتو گر نداري دستگير
دستگيرت حب تست برآل او
قرعه بخت تو دارد فال او
فال او در دل بود آن فال گير
دنيي و عقبيش را پامال گير
دين و دنيا کن فداي روي او
تا دم آخر به بيني روي او
او بدنيا آمد و دادش طلاق
تو گرفتي اينجهان چون اهل عاق
ترک دنيا گير و راه حق برو
وين نصيحت را بجان من شنو
تو بماندستي و ياران رفته اند
اندرين ره همچو تو پر خفته اند
تو چرا وامانده از کاروان
غالبا بر دستت اينخواب گران
هر که در اينراه مانده هالک است
راهبر او را بدوزخ مالک است