گه به کرشمه دلم ز بر بربايي
            گه ز تنم جان به يک نظر بربايي
         
        
            ننگ نيايد تو را که هيچ کسي را
            گه دل و گه جان مختصر بربايي
         
        
            چون تتق از آفتاب چهره کني دور
            عقل براندازي و بصر بربايي
         
        
            چون سر زلف تو سرکشي کند آغاز
            از سر مويي هزار سر بربايي
         
        
            از سر کين زان سنان غمزه کني تيز
            تا به سناني ز مه قمر بربايي
         
        
            قصد کني چون در آينه نگري تو
            کز لب خود زاينه شکر بربايي
         
        
            بر طرفي مي روي ز من که من مست
            طرف ندارم که از کمر بربايي
         
        
            در رخ من ننگري به ديده رحمت
            بلکه بدان بنگري که زر بربايي
         
        
            گر بربايي هزار دل تو به روزي
            سير نگردي تو و دگر بربايي
         
        
            چون نشکيبي ز دلربايي عشاق
            جهد بر آن کن که بيشتر بربايي
         
        
            تا به ابد اي فريد تو بنميري
            از لب او يک شکر اگر بربايي