با خط سرسبز بيرون آمدي
آفت دلهاي پرخون آمدي
تا خط آوردي به خون عاشقان
چست از بهر شبيخون آمدي
در درون دل درآيي يک زمان
شبروي را چونکه بيرون آمدي
چون کمين گيرم که بر خورشيد و ماه
در کمال حسن افزون آمدي
دوش در جوش آمدم در نيم شب
در برم با جام گلگون آمدي
در گرفتي شمع و در دادي شراب
راستي را چست موزون آمدي
سرو بودي کز چمن برخاستي
ماه بودي تو ز گردون آمدي
کس نداند کور بادا چشم بد
کان زمان در چشم ما چون آمدي
در ميان حلقه با زنجير زلف
در خور عطار مجنون آمدي