شماره ٦٥٠: کاري است قوي ز خود بريدن
کاري است قوي ز خود بريدن
خود را به فناي محض ديدن
مانند قلم زبان بريده
بر لوح فنا به سر دويدن
صد تنگ شکر چشيده هر دم
پس کرده سؤال از چشيدن
اين راز شگرف پي ببردن
وانگاه ز خويش پي بريدن
صد توبه به يک نفس شکستن
صد پرده به يک زمان دريدن
در ميکده دست بر گشادن
با ساقي روح مي کشيدن
در پرتو دوست همچو شمعي
در خود به رسيدن و رسيدن
بي خويش شدن ز هستي خويش
در هستي او بيارميدن
همچون عطار عشق او را
بر هستي خويشتن گزيدن