عاشقي چيست ترک جان گفتن
سر کونين بي زبان گفتن
عشق پي بردن از خودي رستن
علم پي کردن از عيان گفتن
رازهايي که در دل پر خون است
جمله از چشم خون فشان گفتن
به زباني که اشک خونين راست
قصه خون يکان يکان گفتن
همچو پروانه پيش آتش عشق
حال پيداي خود نهان گفتن
عاشق آن است کو چو پروانه
مي تواند به ترک جان گفتن
شير چون مي گريزد از آتش
شير پروانه را توان گفتن
راهرو تا به کي بود سخنت
برتر از هفت آسمان گفتن
کم نه اي از قلم ازو آموز
ره سپرده سخن روان گفتن
کار کن زانکه بهتر است تو را
کار کردن ز کاردان گفتن
جان به جانان خود ده اي عطار
چند از افسانه جهان گفتن