بر هرچه که دل نهاده باشيم
            در مشرکي اوفتاده باشيم
         
        
            گر بر کامي سوار گرديم
            حالي ز دو خر پياده باشيم
         
        
            صد عمر اگر به سر باستيم
            داد نفسي نداده باشيم
         
        
            مستي و غرور سخت کاري است
            غم نيست که مست باده باشيم
         
        
            زان پيش که سر نماند آن به
            کين باد ز سر نهاده باشيم
         
        
            هرگه که ز زاد و بوم رستيم
            بيني که ز مرد زاده باشيم
         
        
            چون سايه در آفتاب روشن
            در پيش خود ايستاده باشيم
         
        
            آن به که درين قفس چو عطار
            از هستي خويش ساده باشيم