تا ما ره عشق تو سپرديم
صد بار به زندگي بمرديم
ما را ز دو کون نيم جان بود
در عشق تو هم به تو سپرديم
بس روز که در هواي رويت
بگسسته نفس نفس شمرديم
بس شب که چو شمع در فراقت
دل پر آتش به روز برديم
اي ساقي جان بيا که ديري است
تا در پي نيم جرعه درديم
آبي در ده که اين بيابان
در گرمي و تشنگي سپرديم
بي روي تو هر ميي که خورديم
خون گشت و ز روي خود سترديم
عطار مکن به درد گرمي
چون از دم سرد تو فسرديم