چو به خنده لب گشايي دو جهان شکر بگيرد
به نظاره جمالت همه تن شکر بگيرد
قدري ز نور رويت به دو عالم ار در افتد
همه عرصه هاي عالم به همان قدر بگيرد
چو در آرزوي رويت نفسي ز دل برآرم
ز دم فسرده من نفس سحر بگيرد
چه غم ره است اين خود که دلم دمي درين ره
نه غمي دگر گزيند نه رهي دگر بگيرد
اگر از عتاب غيرت ره عاشقان بگيري
ز سرشک عاشقانت همه رهگذر بگيرد
ز پي تو جان عطار اگر امتحان کنندش
به مديح تو دو عالم به در و گهر بگيرد