اي دلم مست چشمه نوشت
در خطم از خط سيه پوشت
باد سرسبزي خطت که به لطف
سر برون زد ز چشمه نوشت
حلقه در گوش کرد خلق را
حلقه زلف بر بناگوشت
همچو من صد هزار سرگشته
حلقه در گوش حلقه گوشت
گشت معلوم من که جان نبرد
دلم از طره سيه پوشت
تو به جان و دلي جفا کوشم
من به جان و دلم وفا کوشت
عشوه مفروش زانکه من پس ازين
نخرم نيز خواب خرگوشت
ياد کن از کسي که در همه عمر
نکند لحظه اي فراموشت
مست از آنم چنين که در بر خويش
مست در خواب ديده ام دوشت
بو که تعبير خوابم آن باشد
که شوم امشبي هم آغوشت
دل عطار باده ناخورده
تا قيامت بمانده مدهوشت