رهي کان ره نهان اندر نهان است
چو پيدا شد عيان اندر عيان است
چه مي گويم چه پيدا و چه پنهان
که اين بالاي پيدا و نهان است
چه مي گويم چه بالا و چه پستي
که اين بيرون ازين است و از آن است
چه مي گويم چه بيرون چه درون است
که بيرون و درون گفت زبان است
چگويم آنچه هرگز کس نگفته است
چه دانم آنکه هرگز کس ندانست
گماني چون برم چون کس نبرده است
نشاني چون دهم چون بي نشان است
مکن روباه بازي شير مردا
خموشي پيشه کن کين ره عيان است
برو از پوست بيرون آي کين کار
نه کار توست کار مغز جان است
برو عطار و ترک اين سخن گير
که اين را مستمع در لامکان است