چون ز مرغ سحر فغان برخاست
            ناله از طاق آسمان برخاست
         
        
            صبح چون دردميد از پس کوه
            آتشي از همه جهان برخاست
         
        
            عنبر شب چو سوخت زآتش صبح
            بوي عنبر ز گلستان برخاست
         
        
            سپر آفتاب تيغ کشيد
            قلم عافيت ز جان برخاست
         
        
            ساقي از در درآمد و بنشست
            صد قيامت به يک زمان برخاست
         
        
            کس چه داند که چون شراب بخورد
            شور چون از شکرستان برخاست
         
        
            زآرزوي سماع و شاهد و مي
            از همه عاشقان فغان برخاست
         
        
            باده ناخورده مست شد عطار
            سوي مدح خدايگان برخاست