ما سرير سلطنت در بينوائي يافتيم
لذت رندي ز ترک پارسائي يافتيم
سالها در يوزه کرديم از در صاحبدلان
مايه اين پادشاهي زان گدائي يافتيم
همت ما از سر صورت پرستي در گذشت
لاجرم در ملک معني پادشائي يافتيم
پرتو شمع تجلي بر دل ما شعله زد
اين همه نور و ضيا زان روشنائي يافتيم
صحبت ميخوارگان از خاطر ما محو کرد
آن کدورتها که از زهد ريائي يافتيم
پيش از اين در سر غرور سرفرازي داشتيم
ترک سر کرديم و زان زحمت رهائي يافتيم
گرچه آسيب فلک بشکست ما را چون عبيد
از درونهاي بزرگان موميائي يافتيم