نه بر هرخان و خاقان ميبرم رشک
نه بر هر مير و سلطان ميبرم رشگ
نه دارم چشم بر گنجور و دستور
نه بر گنج فراوان ميبرم رشگ
نه مي انديشم از دوزخ به يک جو
نه بر فردوس و رضوان ميبرم رشگ
نه بر هر باغ و بستان مي نهم دل
نه بر هر قصر و ايوان ميبرم رشگ
ز من چرخ کهن بستد جواني
بر آن ايام و دوران ميبرم رشگ
چو رنج ديگرم بر پيري افزود
به حال هرکسي زان ميبرم رشگ
چو دردم ميشود افزون در آن حال
بر آن کو ميدهد جان ميبرم رشگ
عبيد از درد مي نالد شب و روز
بر آن کو يافت درمان ميبرم رشگ