باز ترک عهد و پيمان کرده بود
کشتن ما بر دل آسان کرده بود
دشمنانم بد همي گفتند و او
گوش با گفتار ايشان کرده بود
زلف مشکينش پريشان گشته بود
بس که خاطرها پريشان کرده بود
تا شنيدم آتشي در من فتاد
آنکه بي ما عزم بستان کرده بود
ناله دلسوز ما چون گوش کرد
رحمتي در کار ياران کرده بود
گفت با بيچارگان صلحي کنيم
بخت ما بازش پشيمان کرده بود
خاطرش ناگه برنجيد از عبيد
بي گناهي کان مسلمان کرده بود