هرگز کسي به خوبي چون يار ما نباشد
مه را نظير رويش گفتن روا نباشد
موئي چنان خميده چشمي چنان کشيده
در چين به دست نايد و اندر ختا نباشد
با او هميشه ما را جز لاله در نگيرد
با ما هميشه او را جز ماجرا نباشد
گر حال من نپرسد عيبش مکن که هرگز
سوداي پادشاهي حد گدا نباشد
ما کشتگان عشقيم همچون عبيد ما را
عقلي سليم نبود صبري بجا نباشد