دلداده را ز تير ملامت گزند نيست
ديوانه را طريقه عاقل پسند نيست
از درد ما چه فکر وز احوال ما چه باک
آنرا که دل مقيد و پا در کمند نيست
فرهاد را که با دل شيرين تعلقست
رغبت به نوشدارو و حاجت به قند نيست
هرجا که آتش غم دلدار شعله زد
جان برفشان به ذوق که جاي سپند نيست
بس کن عبيد با دل شوريده داوري
بيچاره را نصيحت ما سودمند نيست