منزه ز لاف است حيران معني
به مقدار دعوي است نقصان معني
سخن کف بود بحر پرشور جان را
خموشي است مهر نمکدان معني
سراپايت از فکر تا درنگيرد
نگردي چراغ شبستان معني
چه پر وا کند در دل بيضه عنقا؟
چه سازد فلک ها به جولان معني؟
ره دور معني نهايت ندارد
رباطي است لفظ از بيابان معني
کند کشتي لفظ را بادباني
قلم در کفم وقت جولان معني
فساني است هر تيغ روشن گهر را
بود پاکي لفظ افسان معني
به گوش آيد از عرش آواز، صائب
زند تيشه چون بر رگ کان معني