بر خاک راه اگر گذري مشکبو کني
در سنگ اگر نظر کني آيينه رو کني
استاده است تيشه به کف عشق بت شکن
دل را مباد بتکده آرزو کني
اي واعظ فسرده نفس، چند همچوني
خود را به کار خلق به زور گلو کني؟
معراج دوش خلق رود زير بار تو
افتادگي شعار اگر چون سبو کني
از چشمه سار نسبت اگر آب خورده اي
از اشک تاک آب به پاي کدو کني
آن گوهر نهفته که خورشيد داغ اوست
در مشت خاک توست اگر جستجو کني
(عمر بهار چون شفق صبح بي بقاست
با آفتاب زرد خزان به که خو کني)
در هيچ چشمه آب نمازي نمانده است
صائب مگر به خون دل خود وضو کني