اگر مقيد کسب هوا نمي گردي
حباب وار ز دريا جدا نمي گردي
لباس فقر بود پينه بر سراپايت
اگر شکسته تر از بوريا نمي گردي
رضاي حق به رضاي تو بسته است از حق
چرا به هر چه کند حق رضا نمي گردي؟
ايا کسي که به هنگام ارتکاب گناه
ز شرم خلق به گرد خطا نمي گردي:
ز خلق بيش، ز خود شرم کن که خلق از تو
جدا شوند و تو از خود جدا نمي گردي
ز تخم پوچ تو بي مغز روشن است چو آب
که روسفيد درين آسيا نمي گردي
نشسته دست ز دامان دولت دنيا
چو خضر سبز ز آب بقا نمي گردي
تو تا خموش نگردي به صدزبان دراز
چو شانه محرم زلف دوتا نمي گردي
ز آشنايي مردم گزيده تا نشوي
تو بي شعور به خود آشنا نمي گردي
مدار دست ز دامان پيروان صائب
اگر ز بي بصري رهنما نمي گردي