در کدامين چمن اي سرو به بار آمده اي؟
که رباينده تر از خواب بهار آمده اي
با گل روي عرقناک، که چشمش مرساد!
خانه پردازتر از سيل بهار آمده اي
چشم بد دور که چون جام و صراحي ز ازل
در خور بوس و سزاوار کنار آمده اي
آنقدر باش که اشکي بدود بر مژگان
گر به دلجويي دلهاي فگار آمده اي
قلم موي حواس تو پريشان شده است
تا به اين خانه پر نقش و نگار آمده اي
بارها کاسه خورشيد پر از خون ديدي
تو به اين خانه به دريوزه چه کار آمده اي؟
نوشداروي امان در گره حنظل نيست
به چه اميد به اين سبز حصار آمده اي؟
تازه کن خاطر ما را به حديثي صائب
تو که از خامه رگ ابر بهار آمده اي