اگر چه دارد از الفاظ چندين ترجمان معني
به معني همچنان گنگ است با چندين زبان معني
ز معني لفظ مي گردد زمين گير و جهان پيما
بر اين کشتي بود هم لنگر و هم بادبان معني
ندارد ديده کوتاه بينان نور آگاهي
وگرنه هست در هر نقطه پنهان يک جهان معني
لباس نارساي لفظ، معني را کجا پوشد؟
کف بي مغز باشد لفظ و بحر بيکران معني
به تاريکي مکن انفاس را ضايع چو اسکندر
که مي بخشد چوآب خضر عمر جاودان معني
جمال آب حيوان نيل چشم زخم مي خواهد
ازان از لفظ پوشد جامه عباسيان معني
ز بيم چشم بد، يوسف لباس بندگان پوشد
ازان در پرده الفاظ مي گردد نهان معني
در احسان نارسايي نيست ارباب مروت را
مخلد زنده ماند هر که را بخشيد جان معني
مسيحا را به گفتار آورد خاموشي مريم
تو چون خاموش گردي مي شود صاحب بيان معني
اگر باريک گردي بر تو اين معني شود روشن
که در هر خار پوشيده است چندين گلستان معني
به دلها چون هلال عيد نتواني زدن ناخن
نسازد تا خدنگ قامتت را چون کمان معني
سخن آسوده است از سردي ناز خريداران
ندارد چون بهار عنبر سارا خزان معني
يکي صد گشت ثقل زاهد از عمامه آرايي
که بر دلها ز لفظ پوچ مي گردد گران معني
چنان کز مرکز ثابت قدم پرگار مي گردد
به قدر پافشردن مي دود گرد جهان معني
ز پشت تيره گردد رونما آيينه روشن
به قيد لفظ تن درمي دهد صائب ازان معني