مکن طول امل را پيروي تا پيشوا گردي
عنان خود به هر موجي مده تا ناخدا گردي
خس و خاشاک ساحل اين سخن با موج مي گويد
که در دريا برون آيي اگر بي دست و پا گردي
درين وادي که هر سو چون خضر آواره اي دارد
نمي گردي بيابان مرگ اگر از خود جدا گردي
به قدر آشنايان از سخن بيگانگي داري
در بيگانگي زن تا به معني آشنا گردي
به ترک آرزو بر آرزو دل دست مي يابد
برآيد مدعاهايت اگر بي مدعا گردي
به دنبال هواي دل ز غفلت مي روي، اما
به جان خواهي رسيدن زين سفر روزي که واگردي
درين درگاه سعي هيچ کس ضايع نمي ماند
به قدر آنچه فرمان مي بري فرمانروا گردي
تجلي تيغ بازي مي کند در هر سر سنگي
به گرد طور تا کي در تمناي لقا گردي؟
مسماي کسي خوب است با اسمش يکي باشد
تو با اين نام، صائب تا به کي گرد خطا گردي؟