کي کند غافل دل آگاه را خوابيدگي؟
از رسيدن نيست مانع راه را خوابيدگي
از دل بيدار کوته مي شود راه دراز
دور مي سازد ره کوتاه را خوابيدگي
در حجاب ابر غافل نيست از ذرات، مهر
پرده بينش نگردد شاه را خوابيدگي
جمع سازد در کمين صياد خود را بيشتر
مي کند بيدارتر آن ماه را خوابيدگي
تيغ لنگردار را در قطع، دست ديگرست
بال و پر گردد دل آگاه را خوابيدگي
در زمين گيران غفلت پند را تائثير نيست
از جرس کمتر نگردد راه را خوابيدگي
فتنه را بيداري دولت بود خواب گران
خوش نباشد صاحبان جاه را خوابيدگي
خصم چون هموار شد از مکر او ايمن مشو
فتنه باشد آب زير کاه را خوابيدگي
چون تواند سبزه زير سنگ قامت راست کرد؟
سنگ ره شد صائب گمراه را خوابيدگي