گريه تلخ است صهباي اياغ زندگي
آه باشد سرو پا برجاي باغ زندگي
سرخ رو از باده مي گردد اياغ زندگي
کار روغن مي کند مي با چراغ زندگي
هر که در کار جهان سوزد دماغ زندگي
دود تلخي دارد از نور چراغ زندگي
مي کند ز افتادگي نشو و نما نخل حيات
خاکساري مي شود ديوار باغ زندگي
آشنايي با سبکروحان سبکروحانه کن
از گرانجاني مشو موي دماغ زندگي
مي شود خاموش از تردامني شمع حيات
پاکداماني است فانوس چراغ زندگي
همچو ماه عيد مي جويد به صد شمع و چراغ
تيغ خونريز فنا را بي دماغ زندگي
در جواني داد مستي ده که در انجام عمر
يک دهن خميازه مي گردد اياغ زندگي
چون ز بار محنت پيري شود قامت دو تا
ناخن الماس مي گردد به داغ زندگي
آب روشن تيره مي گردد ز برهم خوردگي
صاف مي گردد ز خودداري اياغ زندگي
همچو شمع صبح مي لرزد به جان خويشتن
از سفيدي هاي موي من چراغ زندگي
مهلت ده روزه باشد بر سبکروحان گران
تا قيامت خضر اگر دارد دماغ زندگي
تيره روزي لازم آب حيات افتاده است
مي کند دل را سيه دود چراغ زندگي
سايه بيد است خورشيد قيامت بر سرش
سوخت هر کس را که اينجا درد و داغ زندگي
بر سکندر کرد عالم را سياه اين جستجو
تا چه باشد قسمت ما از سراغ زندگي
تلخي مي را خمار باده شيرين مي کند
شد گوارا مرگ تلخ از درد و داغ زندگي
دست هر کس را که مي گيري درين آشوبگاه
مي شود دست حمايت بر چراغ زندگي
گر به اين دستور گردد رعشه پيري زياد
نم نخواهد ماند صائب در اياغ زندگي