نيست اکسيري به عالم بهتر از افتادگي
قطره ناچيز گردد گوهر از افتادگي
از تواضع افسر خورشيد زرين گشته است
کم نمي گردد فروغ گوهر از افتادگي
خصم سرکش را به نرمي مي توان خاموش کرد
پست سازد شعله را خاکستر از افتادگي
مي تواند يک نفس آفاق را تسخير کرد
هر که چون پرتو کند بال و پر از افتادگي
از براي پرتو خود مهر مي کرد اختيار
رتبه اي مي بود اگر بالاتر از افتادگي
رتبه افتادگي اين بس که شاهان جا دهند
سايه بال هما را بر سر از افتادگي
بر سر شاهان عالم مي تواند پا گذاشت
هر که چون خورشيد سازد افسر از افتادگي
خصم بالا دست را خواهي اگر عاجز کني
هيچ فني نيست صائب بهتر از افتادگي