زير پاي چرخ کجرفتار چون خوابد کسي؟
در ره اين سيل بي زنهار چون خوابد کسي؟
خواب مستي از در و ديوار مي جوشد چو مي
در خرابات جهان هشيار چون خوابد کسي؟
در سرايي کز در و ديوار سيل آيد برون
بي خبر چون صورت ديوار چون خوابد کسي؟
نوک خاري از گلستان جهان بيکار نيست
در چنين هنگامه اي بيکار چون خوابد کسي؟
تشنه خون است تيغ آبدار کهکشان
زير اين شمشير بي زنهار چون خوابد کسي؟
شور بلبل سبزه خوابيده در گلشن نهشت
در چنين فصلي درين گلزار چون خوابد کسي؟
چشم بيداري است هر کوکب درين وحشت سرا
در ميان اينقدر بيدار چون خوابد کسي؟
آسمان چون خانه زنبور آتش ديده است
در ته اين سقف آتشبار چون خوابد کسي؟
تنگناي چرخ صائب نيست مأواي حضور
در دهان شير و کام مار چون خوابد کسي؟