بي تأمل زينهار از نقطه دل نگذري
زين سواد اعظم اسرار غافل نگذري
تير کج را از هدف دست تصرف کوته است
سخت خواب آلوده مي تازي، ز منزل نگذري
با وجود تن پرستي ز اهل دل نتوان شدن
صاحب گوهر نگردي تا ز ساحل نگذري
سالها چون رشته پيچ و تاب اگر خواهي زدن
تا نگردي بي گره زين مهره گل نگذري
راه هفتاد و دو ملت مي شود اينجا يکي
زينهار اي طالب حق از در دل نگذري
نوشها درج است در هر نيش اين عبرت سرا
از سر خاري درين گلزار غافل نگذري
خط آزادي نگيري صائب از بي طاقتي
تا ز جان خود چو مرغ نيم بسمل نگذري