سرو من طرح نو انداخته اي يعني چه؟
جامه را فاخته اي ساخته اي يعني چه؟
تو که از شرم به مشاطه نمي پردازي
يک جهان آينه پرداخته اي يعني چه؟
تو که در خانه ز شوخي ننشيني هرگز
خانه در ملک کسان ساخته اي يعني چه؟
شير در بيشه خشم تو جگر مي بازد
رنگ چون بيجگران باخته اي يعني چه؟
عالمي زير و زبر کردي و از پرکاري
علم زلف نگون ساخته اي يعني چه؟
تشنه خون مني همچو صراحي در دل
دست در گردنم انداخته اي يعني چه؟
تير بر سينه اهل نظر انداخته اي
بعد ازان سينه سپر ساخته اي يعني چه؟
گرد پاپوش نيفشانده به صحراي وطن
باز طرح سفر انداخته اي يعني چه؟
شرمي از حافظ شيراز نداري صائب؟
اين چنين تيغ زبان آخته اي يعني چه؟