نه تبخاله است بر گرد دهان يار افتاده
که گوهرها برون از مخزن اسرار افتاده
کدامين سرو بالا را گذار افتاده بر گلشن؟
که از خميازه دست شاخ گل از کار افتاده
به چين عاريت دامان استغنا نيالايد
ز بس شمشير ابروي تو جوهردار افتاده
نگيرد پرده غفلت اگر چشم عزيزان را
متاع يوسفي در هر سر بازار افتاده
به آب روي خود در منتهاي عمر مي لرزم
به دست رعشه دارم ساغر سرشار افتاده
مجو در سايه بال هما امنيت خاطر
که اين گنج گهر در سايه ديوار افتاده
که مي گويد ثمر در پختگي بر خاک مي افتد؟
سر منصور از خامي به پاي دار افتاده
فلک بيهوده مي گردد طرف با آه گرم من
سپر پوچ است با تيغي که لنگردار افتاده
نشويد گرد خواب غفلت از چشم گرانخوابم
ز بس سيلاب عمر من سبکرفتار افتاده
بود غافل ز دام زير خاکم چشم ظاهربين
وگرنه رشته تسبيح از زنار افتاده
زند بر سنگ سر از غيرت کلک گهربارم
اگر چه تيشه فرهاد شيرين کار افتاده
کدامين سروبالا را خدايا در نظر دارد
که مهر عالم آرا را ز سر دستار افتاده
ازان صائب سر از پاي خجالت برنمي دارم
که رزقم چون قلم گفتار بي کردار افتاده