جوش غيرت مي زند خون حناي پاي تو
تا که بوسيده است گستاخانه جاي پاي تو؟
پنبه در گوش از صداي خنده گل مي نهد
گوش هر کس آشنا شد با صداي پاي تو
خوش نمايد چون شراب لعل در جام بلور
عاشقان را در نظر رنگ حناي پاي تو
گر چه باشد شمع کافوري به خوش ساقي علم
پاي طاوس است نسبت به صفاي پاي تو
داغ دارد هاله مه را ز روشن ديدگي
حلقه خلخال از نور و ضياي پاي تو
بس که در يک جا ز شوخي ها نمي گيري قرار
ساده باشد وادي امکان ز جاي پاي تو
خجلت روي زمين از تنگدستي مي کشد
نقد جان را گر کند صائب فداي پاي تو