شماره ٤٤: روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنين

روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنين
صبح سفيد چون شود، خنده نما که همچنين
سيل چسان روان شود، جلوه نما که همچنين
فتنه بلند چون شود، خيز ز جا که همچنين
هر که در بهشت را گويد وا شود چسان
لطف نما و باز کن بند قبا که همچنين
هر که بپرسدت گره از دل تنگ عاشقان
باز چگونه مي شود، لب بگشا که همچنين
هر که بگويدت که شب صبح اميد چون شود
زلف ز روي همچو مه دورنما که همچنين
هر که بپرسدت که چون آينه صيقلي شود
باز کن از جبين گره بهر خدا که همچنين
هر که بپرسدت که گل مايل خار چون شود
مست به دوش عاشقان تکيه نما که همچنين
هر که بپرسدت که چون مهر طلوع مي کند
جام صبوح خورده از خانه برآ که همچنين
گفت ز غيب چون رسد روزي روح، سايلي
کرد تبسم آن لب روح فزا که همچنين
عمر دوباره گفتمش چون به کسي دهد قضا؟
داد به دست خواهشم زلف دوتا که همچنين
گفتم دور چون شود آهوي وحشي از نظر؟
رفت و نديد يک نظر جانب ما که همچنين
خواهي اگر ادا کني حق وفاي عاشقان
نيمشبي به کلبه ام مست درآ که همچنين
گفت کسي که چون بود ساز شکسته را صدا؟
صائب دلشکسته شد نغمه سرا که همچنين