يک چند خواب راحت بر خود حرام گردان
در ملک بي نشاني خود را به نام گردان
کار جهان تمامي هرگز نمي پذيرد
پيش از تمامي عمر خود را تمام گردان
سوداي آب حيوان بيم زيان ندارد
عمر سبک عنان را صرف مدام گردان
در يک جهان مکرر نتوان معاش کردن
خود را جهان ديگر از يک دو جام گردان
از صحبت لئيمان چون برق و باد بگريز
اوقات چون گرامي است صرف کرام گردان
از بندگي به شاهي راهي است چون کف دست
آزاده اي چو يابي خود را غلام گردان
چون دور هستي ما ساقي به آخر آيد
بر گرد باده ما را چون خط جام گردان
يک نيم مست مگذار ساقي درين خرابات
هر ماه نو که سر زد ماه تمام گردان
دست از رکاب همت کوته مکن چو صائب
نه توسن فلک را با خويش رام گردان