شماره ١٢: آن چشم مست و غمزه هشيار را ببين

آن چشم مست و غمزه هشيار را ببين
در عين خواب، دولت بيدار را ببين
صبح اميد در دل شب گر نديده اي
در زير زلف چهره اميد را ببين
چشم از دهان خوش سخن يار برمدار
گنجينه جواهر اسرار را ببين
خودبيني از نظاره جانان حجاب توست
چشم از خودي بپوش (و) رخ يار را ببين
دوران عيش بسته به آرامش دل است
بر گرد نقطه گردش پرگار را ببين
باريک شو چو رشته درين بوته گداز
در قطره سير بحر گهربار را ببين
عالم سيه به چشم تو از خواب غفلت است
بگشاي چشم، عالم انوار را ببين
با باطلان مگوي چو منصور حرف حق
خونين ز حرف راست سر دار را ببين
از جمع سيم و زر نشود آرميده حرص
بر روي گنج، پيچ و خم مار را ببين
از راه حرف مور سليمان شناس شد
اي خوش سخن نتيجه گفتار را ببين
جنس تو در دکان ز گران قيمتي به جاست
بشکن بهاي خويش، خريدار را ببين
شب خون مرده است به چشم سيه دلان
دل صاف کن صفاي شب تار را ببين
اوتاد در مقام رضايند استوار
در زير تيغ، لنگر کهسار را ببين
صائب نظر به روي عرقناک يار کن
در آفتاب، ابر گهربار را ببين