يا حلقه ارادت ساغر به گوش کن
يا عاقلانه ترک در مي فروش کن
چون مي درين دو هفته که محبوس اين خمي
سرجوش زندگاني خود صرف جوش کن
بسيار نازک است سخن هاي عاشقان
بگذار گوش را و سرانجام هوش کن
چون صبح در پياله زرين آفتاب
خونابه اي که مي دهد ايام نوش کن
از بي قراري تو جهان است پر خروش
اين بحر را به لنگر تمکين خموش کن
زان پيشتر که خرج کند گفتگو ترا
پهلو تهي ز صحبت اين خودفروش کن
از روي تلخ توست چنين مرگ ناگوار
اين زهر را به جبهه واکرده نوش کن
وصل گل از ترانه شب عندليب يافت
زنهار در کمينگه شبها خروش کن
از نافه مي توان به غزال ختن رسيد
جان را فداي مردم پشمينه پوش کن
ساقي صبوح کرده ز ميخان مي رسد
صائب وداع صبر و دل و عقل و هوش کن