چرخ مقوس است ترا خانه کمان
بگذر چو تير راست ز کاشانه کمان
دست از ستم بدار که در هر گشاد تير
شيون بلند مي شود از خانه کمان
تن در مده به عجز که در قبضه جهان
گردد کباده، نرم چو شد شانه کمان
مگذر ز حرف راست که از تير ني بود
وقت مصاف نعره شيرانه کمان
باران تير چون نکند خانه ها خراب؟
کز روي اوست هاله مه خانه کمان
ايمن مشو ز خصم که در پشت کردن است
هنگام جنگ، حمله مردانه کمان
صائب نکرده راس دل خويش را چو تير
زنهار پا برون منه از خانه کمان