ز نقش چپ رود آب سيه به جوي نگين
ز نقش راست نگردد سياه روي نگين
گهر اگر چه عزيزست هر کجا باشد
بود به خانه خود بيش آبروي نگين
بلند نامي غربت زياده از وطن است
که پشت نقش بود در نگين به روي نگين
نياز خود نبرد پيش غير، پاک گهر
بود به آب رخ خويشتن وضوي نگين
ز قرب، رزق نگردد نصيب بي قسمت
که هست در جگر آب خشک، جوي نگين
توان به زحمت بسيار نامدار شدن
که پشت خاتم خم شد به جستجوي نگين
ز بخت تيره نتابند نامجويان روي
که گردد از سيهي راست گفتگوي نگين
خيال لعل تو هم مي رود ز دل بيرون
اگر رود ز نگين خانه آرزوي نگين
ز آرزو دل ما ساده مي شود صائب
به دست محو شود نقش اگر ز روي نگين