ز باده توبه در ايام نوبهار مکن
به اختيار، پشيماني اختيار مکن
به استخاره اگر توبه کرده اي زاهد
به استخاره دگر زينهار کار مکن
وصال ساغر و مينا قران سعدين است
براي خوردن مي ساعت اختيار مکن
زمين شور بود برق دانه اميد
به مجلسي که در او نيست مي گذار مکن
به پاي خم مي نارس به کام خويش رسيد
سفر ز کوي خرابات زينهار مکن
اگر چه عشق بود کار مردم بيکار
به غير عشق توجه به هيچ کار مکن
چو روزگار به ناسازي تو ساخته است
تو نيز شکوه ز اوضاع روزگار مکن
ز چشم شور بساط جهان نمکزارست
چو لاله داغ نهان خود آشکار مکن
رسد چو قطره به دريا يکي هزار شود
به جان مضايقه با تيغ آبدار مکن
لباس عاريتي پرده دار ناکامي است
به هر چه از تو جدا گردد افتخار مکن
ز خست شرکا زود مي شوي دلگير
درين زمانه تمناي اعتبار مکن
محيط عشق ندارد کناره اي، صائب
تلاش ساحل ازين بحر بي کنار مکن