شکوه عشق جهانگير را تماشا کن
دلي ز سنگ کن اين شير را تماشا کن
به انتظار اجل عمر را تباه مکن
بغل گشايي شمشير را تماشا کن
ترا که چشم ز خوبان به حسن معني نيست
برو قلمرو تصوير را تماشا کن
به جامه شفقي جلوه مي کند هر روز
جواني فلک پير را تماشا کن
نهشت در جگر روزگار، عشق تو آب
حرارت دل اين شير را تماشا کن
اگر ز چشمه حيوان نظر ندادي آب
برهنه پيکر شمشير را تماشا کن
ز روي درد تو چين در کمند آه فکن
گرهگشايي تأثير را تماشا کن
نهشت يک دل آسوده در جهان زلفش
سبک عناني تسخير را تماشا کن
گره ز ابروي تدبير باز کن صائب
گشاده رويي تقدير را تماشا کن