خوش است فصل بهاران شراب نوشيدن
به روي سبزه و گل همچو آب غلطيدن
جهان بهشت شد از نوبهار، باده بيار
که در بهشت حلال است باده نوشيدن
کنون که شيشه مي مالک الرقاب شده است
ز عقل نيست سر از خط جام پيچيدن
دو نعمت است که بالاترين نعمتهاست
شراب خوردن و در پاي يار غلطيدن
پياله از کف ساقي به ناز مي گيرم
درين بهار که دارد دماغ گل چيدن؟
به غير عشق که هر روز سخت تر گرديد
کدام کار که آسان نشد به ورزيدن؟
لباس شهرت شمع است جامه فانوس
به راز عشق محال است پرده پوشيدن
به اشک و آه اگر دسترس بود صائب
خوش است دامن شب را به دست پيچيدن