آه با ديده اختر چه تواند کردن؟
دود با روزن مجمر چه تواند کردن؟
حسن فولاد بود گردن باريک اينجا
تيزي تيغ به جوهر چه تواند کردن؟
دل روشن چه غم از موج حوادث دارد؟
شورش بحر به گوهر چه تواند کردن؟
غفلت از دايره بي خبران بيرون است
خواب با ديده ساغر چه تواند کردن؟
کرد مغلوب، هوا عمر سبکسير مرا
شمع با سيلي صرصر چه تواند کردن؟
بي قراران تو از کون و مکان بيرونند
گرد با مرغ سبک (پر) چه تواند کردن؟
رگ ابري چه قدر آب ز دريا گيرد؟
آستين با مژه تر چه تواند کردن؟
ناتوانان چه غم از موج حوادث دارند؟
بوريا با تن لاغر چه تواند کردن؟
دل خوبان به سخن نرم نگردد صائب
مور با سد سکندر چه تواند کردن؟