باده با حوصله ما چه تواند کردن؟
تندي سيل به دريا چه تواند کردن؟
حمله شعله کجا و سپر موم کجا
توبه با ساغر و مينا چه تواند کردن؟
از صف آرايي ما عشق فراغت دارد
کثرت موج به دريا چه تواند کردن؟
عارف از داغ حوادث نکشد رو در هم
لاله با سينه صحرا چه تواند کردن؟
سرو از کشمکش باد خزان آزادست
با دل ما غم دنيا چه تواند کردن؟
کجي از طبع به تدبير برون نتوان برد
شانه با زلف چليپا چه تواند کردن؟
حسن کامل ز شبيخون گزند آزادست
چشم بد با يد بيضا چه تواند کردن؟
آسمان بيهده خم در خم صائب کرده است
کشتي شيشه به خارا چه تواند کردن؟