ز کوي يار آساني کي توان قطع نظر کردن؟
که بيرون رفتن از دنياست از کويش سفر کردن
مشو غافل ز حال زيردستان در زبردستي
که سر را پاس مي دارد به زير پا نظر کردن
تپيدن هاي دل آماده است اين مژدگاني را
چه افتاده است پيش از آمدن ما را خبر کردن؟
تو کآخر مي کني خون در جگر اميدواران را
دهان تلخ ما شيرين نبايست از ثمر کردن
چو از گفتار شيرين تنگ شکر مي کند گوشت
به طوطي از مروت نيست امساک شکر کردن
مکن اي پادشاه حسن مژگان را عنانداري
چو تسخير جهاني مي توان از يک نظر کردن
نيالايد به دنيا هر که دامان خود از پاکي
تواند چون سياوش سالم از آتش گذر کردن
ز پيچ و تاب کن هموار صائب رشته خود را
که مي بايد ترا از ديده سوزن گذر کردن