مکن آزادگان را جستجو از اين و آن پنهان
که باشد از سبکباري پي اين کاروان پنهان
ز دشمن روي مي کردند پنهان پيش ازين مردم
شوند اکنون ز وحشت دوستان از دوستان پنهان
به من در پره حرف سخت مي گويد ملامتگر
هما را مي کند در لقمه نادان استخوان پنهان
ز رنگ چهره رسوا مي شود وقت برون رفتن
تماشايي کند هر چند گل از باغبان پنهان
شود خواب گران از پرده هاي ديده رسواتر
نگردد مستي غفلت ز چشم مردمان پنهان
نباشد تاب دست انداز مردم ناتوانان را
ازان از ديده ها مي گردد آن موي ميان پنهان
دم آبي به کام دل نصيب کس نمي گردد
ازان گرديد خضر از چشم شور تشنگان پنهان
ز کوه قاف رسواي جهان شد عاقبت عنقا
چسان ماند کسي صائب به اين سنگ نشان پنهان؟